ستاره ها تو آسمان سو سو می زنند. شهابی آسمان را خط می اندازد و نا پدید می شود. آرام می گویم : علی تو سر ستونی هر چی تو کردی . امشب همه چشممون به توئه. آرام می گوید :آره ...
منتظر ادامه صحبت هستم اما چیزی نمی گوید . سکوت می کنیم. با سکوتمان در دل می کنیم. نمی دانم چرا هر چه دوستی ام با او بیشتر شده، کمتر با هم صحبت جدی کرده ایم و چشم هایمان بیشتر با هم حرف زده اند.
(کتاب سفر به گرای 270 درجه. دیالوگ ناصر با علی)