مرا ببخش!
این درخواست صادقانه ایست به جواب همه ی خوبی هایت ،
که به قرینه ی معنوی در تمام ِ های و هوی کودکانه ام گم شد .
مرا ببخش !
ای نیاز هر لحظه ،
طعم شیرین ِ حضورت را با هیچ کس قسمت نخواهم کرد؛
بگذار بگویند دخترک دیوانه است ،
بگذار هر چه می خواهند بگویند !
مرا ببخش !
ترانه هایم را روزی تقدیم ِ تو کردم ،
بی هیچ منتی !
گفتم بگذار استعاره هایم را فقط برای تو بسازم !
تویی که عزیزترینی !
مرا ببخش !
این آخرین درخواست من است،
بابت این گناه ،
که بی اجازه عاشقت شدم !
سلام..... امشب بعد از گذشت ماه ها اومدم که بنویسم. انگار از یه راه دور میام. شکسته و خسته. بغض سنگینی دارم. اما اینا مهم نیست. خودمو به خاطر این همه دوری نمی یبخشم. به خاطر اینکه وقتی انقدر از خودم دور می شم یعنی از تو دور شدم. خودمو به خاطر این همه تنها گذاشتنت نمی بخشم. من حق نداشتم. حالا نمی دونم گذشت چند سال لازمه تا دوباره بهت برسم. بشینم و از همون نقطه اول دوباره التماست کنم که مال من باشی. عشق من باشی. که هیچ وقت تنهام نگذاری. بشینم و دوباره به ماه آسمون قسمت بدم که تا من هستم بمونی. که حتی یه لحظه زود تر از من این نقطه رو ترک نکنی.
می دونم خودم خرابش کردم.... حالا حتی اگر به کبود ترین رنگ دنیا هم بنویسم، نمی تونم درد قلب شکسته م رو بیان کنم. این موسیقی داره آزارم می ده. منو ببخش. عزیزم. این منم که دوباره صدات می زنم. این منم. درسته که رفتم. درسته که می دونستم تو داری رفتنم رو با چشمای روشنت نگاه می کنی. اما مگه این کافی نیست که تنها تر و شکسته تر از همیشه برگشتم. مگه این کافی نیست که هنوزم تا مغز استخوان عاشقتم؟
نه .... نه ... چیزی ازت نمی خوام جز اینکه کنارم بمونی و منو با رفتن خودت مجازات نکنی. این قبل از اینکه بمیرم روحم رو تو چنگش مچاله می کنه.... منو ببخش فقط به این اندازه که تنهام نگذاری.